به مناسبت اربعين درگذشت قاضي حسين احمد، عضو شوراي مركزي مجمع جهاني بيداري اسلامي استاد سيدهادي خسروشاهي مقدمه دفتر ايام عمر با شتاب بي‌امان ورق مي‌خورد و حوادث روزگار، يكي پس از ديگري رخ مي‌نمايد و انسان وقتي مي‌خواهد به امري بپردازد، مسئله ديگري از راه مي‌رسد و موضوع را تغيير مي‌دهد و به نحوي، قدرت تصميم‌گيري در انتخاب موضوع بحث، از انسان سلب مي‌گردد! دوستان و برادران، يكي پس از ديگري، از دار دنيا مي‌روند و ما ناباورانه شاهد كوچشان مي‌شويم و در سوگشان غمناك؛ ولي چه چاره‌اي جز تسليم و رضا مي‌توان تصور نمود؟ به‌نظر مي‌رسد كه يكي از ناگواريهاي عمر طولاني، علاوه بر مشكلات جسماني و شخصي، درگذشت دوستان و برادران و آشنايان و خويشان را نظاره‌گر بودن است. قرار بود كه به مناسبت هفتمين روز درگذشت برادر مجاهد، قاضي حسين احمد، امير سابق جماعت اسلامي پاكستان و دوست قديمي و نيم قرني، ذكر خيري به‌عمل آيد كه ناگهان چهلمين روز درگذشتش فرا رسيد و اينك به همين مناسبت اشاره‌اي كوتاه به زندگي و مبارزه او به عمل مي‌آيد تا حداقل اداي ديني مختصر در بزرگداشت ياد و خاطره مجاهدي شود كه عمري در راه جهاد، صلح، وحدت و تقريب مذاهب اسلامي كوشش نمود و به همين سبب به عنوان مدافع صلح، آزادي و تقريب شناخته شد و نامش جاودانه خواهد ماند. تولد و خانواده قاضي حسين احمد در سال 1318 ش/12 ژوئن 1938م در روستاي «كاكا صاحب» از توابع منطقه «زيارت» در شهرستان «نوشهره» نزديك «پيشاور» به دنيا آمد. پدرش «مولانا قاضي محمد عبدالرب»، يكي از علما و سياستمداران برجسته شبه‌قاره هند بود و به‌عنوان نماينده مسلمانان در ايالت «سرحد» سابق («خيبر پختونخواه» فعلي)، انتخاب شد. قاضي حسين آخرين فرزند وي بود. تحصيلات ابتدايي و مقدماتي را در زادگاهش فرا گرفت و سپس در دانشگاه علوم اسلامي پيشاور ادامه تحصيل داد و توانست مدرك فوق‌ليسانس در تاريخ و جغرافيا را به‌دست آورد و آنگاه در مقام «دانشيار» دانشكده‌‌هاي رسمي به تدريس پرداخت؛ ولي پس از چندي، آن را رها ساخت. او كه نخست عضو «جمعيت طلبه پاكستان» شده بود، در سال 1970 به عضويت رسمي جماعت اسلامي درآمد و به سبب تواناييهاي فوق‌العاده‌اي كه داشت، ابتدا به عنوان معاون جماعت اسلامي انتخاب گرديد و سرانجام در سال 1987 به رهبري حزب برگزيده شد و به عنوان سومين «امير جماعت اسلامي» به فعاليت خود دامنه گسترده‌تري داد. قاضي حسين مدتي نيز براي كمك به جماعت اسلامي و امرار معاش، همزمان به بعضي امور بازرگاني پرداخت؛ ولي اين امر، او را از اداره امور جماعت اسلامي باز نداشت، تا اينكه در سال 2009 م، به علت مشكلات جسماني از رهبري جماعت كناره‌گيري كرد و به عنوان عضو شوراي مركزي حزب در زمينه‌هاي مختلفي به كار خود در استمرار و تحقق اهداف جماعت ادامه داد. او مدتي نيز عضويت مجلس شيوخ پاكستان را پذيرفت تا بتواند در تصميم‌گيري كلان سياسي كشور هم نقش جماعت اسلامي را تثبيت نمايد و به مدت يك‌سال عضو مجلس سناي پاكستان بود؛ اما پس از حوادث مسجد لعل‌پور، در اعتراض به سياستهاي دولت وقت ـ بي‌نظير بوتو ـ استعفا كرد تا باز به‌طور تمام وقت، در درون جماعت اسلامي باشد؛ زيرا به‌گفته او سازمان بيش از دوهزار مؤسسه فرهنگي و علمي ـ از مدارس ابتدايي تا دانشكده ـ داشت كه چهل‌هزار دانش‌آموز و دانشجو در آنها تحصيل مي‌كردند و رسيدگي به امور آنها به فردي فعال و تمام وقت نياز داشت. البته پس از كناره‌گيري قاضي حسين از امارت جماعت، انتخابات تعيين رهبري در داخل جماعت، طبق آيين‌نامه مصوبه شوراي جماعت، برگزار گرديد و سيد منور حسين به عنوان امير جديد جماعت اسلامي، انتخاب گرديد. در واقع قاضي حسين احمد، پس از مولانا سيد ابوالاعلي مودودي و شيخ ميان طفيل احمد، سومين امير منتخب جماعت اسلامي پاكستان بود و پس از استعفا نيز، همچنان مشاور عالي سازمان باقي ماند و رهنمودهايش مورد توجه رهبر بعدي قرار مي‌گرفت و در واقع او به مدت 42 سال در شوراي مركزي جماعت اسلامي، انجام وظيفه كرد. آشنايي با جماعت اسلامي آشنايي اين‌جانب با «جماعت اسلامي پاكستان» به بيش از نيم‌قرن پيش برمي‌گردد. طلبة نوجوان پر جوش و خروشي كه به‌تنهايي مي‌خواست با همه جهان اسلام ارتباط داشته باشد و در اين راستا، با سازمانها و احزاب اسلامي و رهبري حركتهاي اسلامي، مكاتبه‌ مي‌كرد كه مجموعه پاسخها و نامه‌هاي واصله، خود گنجينه‌اي از اسناد تاريخي است. از جمله اين سازمانها، «جماعت اسلامي» بود كه مولانا سيد ابوالاعلي مودودي در پاكستان تأسيس كرده بود و كتابها و رساله‌هاي پر‌شماري در زمينه مسائل مختلف اجتماعي منتشر مي‌ساخت و البته اغلبشان از تأليفات خود مودودي بود كه نخست به زبان اردو منتشر مي‌گرديد و سپس در لاهور و دمشق به زبانهاي ديگر، از جمله عربي و انگليسي ترجمه مي‌شد و انتشار مي‌يافت. در ايران نيز شايد نخستين اثري كه از مودودي ترجمه و در سال 1340 در تهران چاپ و منتشر شد، رساله «برنامه انقلاب اسلامي» و سپس كتاب «مبادي اسلام» بود كه هر دو را مرحوم استاد سيد غلامرضا سعيدي ترجمه كرد. اين‌جانب در ايام تابستان، به علت تعطيلي حوزه و گرماي طاقت‌فرساي قم و فقدان وسائل سرمايشي (حتي پنكه) به تبريز مي‌رفتم كه توفيق اجباري «صله ارحام» هم نصيب مي‌شد و البته علاوه بر كتب درسي، كتابها و رساله‌هاي جديد از انتشارات عربي واصله از بلاد اسلامي را هم با خود همراه مي‌بردم تا اگر فرصتي شد، به مطالعه يا ترجمه آنها بپردازم. در ماه رمضان 1381ق، زودتر از موعد تعطيلي تابستان، به تبريز رفتم تا در كنار خانواده بتوانم روزه بگيرم. در آن ايام، دوستان و آشنايان، به ويژه جوانان دانشجو، مانند مرحوم محمد حنيف‌نژاد، دكتر قهرماني، شهيد دكتر معيري، دكتر ميلاني و... به ديدارم مي‌آمدند و بنده نيز مشتاقانه از آنان استقبال مي‌كردم. در همين اوقات بود كه به ترجمه يكي از رساله‌هاي مولانا مودودي پرداختم كه ماجرا و چگونگي‌اش را در مقدمه آن رساله آورده‌ام كه چنين است: «دوست عزيزي براي تجديد ديدار، به منزل ما آمد. در ضمن صحبت از نشريات اسلام جديد، از رسالة «برنامة انقلاب اسلامي» نوشتة استاد سيد ابوالاعلي مودودي كه اخيراً در تهران چاپ شده است، خيلي تعريف و تمجيد ‌كرد؛ ولي از نويسنده و آثار ديگرش اطلاعاتي نداشت. من اجمالاً توضيح دادم: استاد مودودي يكي از متفكران و دانشمندان بنام جهان اسلام است و مقالات و آثار فكري و قلمي‌اش در همه مطبوعات اسلامي جهان، منتشر شده و مي‌شود و از سوي ديگر ايشان رهبر «جماعت اسلامي» است كه از سازمانهاي اسلامي فعال پاكستان مي‌باشد. استاد مودودي كتابها و رساله‌هاي زيادي درباره مسائل روز، به انگليسي يا به اردو نوشته كه در پاكستان منتشر شده و سپس از طرف «دارالعروبه للدعوه الاسلاميه» كه شعبه‌اي از «جماعه اسلامي» است، به عربي ترجمه گشته و از لاهور منتشر شده است. آشنايي جوانان كشورهاي اسلامي و عربي با آثار او سبب شد كه نوشته‌ها و رساله‌هايش در قاهره از طرف «لجنه الشباب المسلم» (كميته جوانان مسلمان) تجديد چاپ شود و سپس اين آثار در دمشق تحت عنوان «ذخائر الفكر الاسلامي» از طرف «مؤسسه النشر الاسلامي» و همچنين در بغداد از طرف «مكتبه النهضه» چاپ و پخش گردد... اين توضيحات براي دوست من تازگي داشت و مسرت‌آور بود و اظهار تمايل كرد كه رساله‌هاي ديگر استاد را هم بخواند. اتفاقاً چند رساله استاد از جمله «نظام‌الحياه في‌الاسلام»، و «معضلات الاقتصاد وحلها في ‌الاسلام» را با خود به تبريز آورده بودم تا اگر فرصتي پيش آمد، مطالعه كنم. دوست من آنها را ديد و از آن ميان، «معضلات الاقتصاد» را انتخاب كرد و از من خواست كه آن را به فارسي ترجمه كنم تا ايشان چاپ كند. دليلي كه بر اين انتخاب آورد، اين بود كه: نوع مردم و بالخصوص نسل جوان، از اقتصاد اسلامي حتي آگاهي سطحي و مقدماتي هم ندارند! من اين امر را با همه مشكلاتي كه وجود داشت، به دو علت، پذيرفتم: اولاً، براي اينكه استاد خليل الحامدي معتمد دارالعروبه، يك سال پيش ضمن ارسال آثار استاد مودودي به اين‌جانب طي نامه‌اي تمايل شديد استاد را به ترجمه آثارش به فارسي، اعلام كرده و از من خواسته بود كه به اين كار اقدام كنم؛ اما تا آن روز موفق نشده بودم. ثانياً، براي اينكه دليل دوست من در لزوم ترجمه اين نشريه به فارسي(عدم آگاهي نسل جوان از مسائل اقتصادي اسلامي) مسئله‌اي بود كه خود من نيز پس از تماس زياد با نسل جوان، آن را درك كرده و ديده بودم! آري، مردم مسلمان ما و بالخصوص نسل جديد و حتي تحصيل‌كرده‌ها كه در دانشگاه چگونگي اقتصاد اسكيموها و قبايل دور افتاده‌ترين نقاط قاره سياه هم براي آنها تدريس مي‌شود، علاوه بر اينكه از مسائل اقتصاد اسلامي چيزي نمي‌دانند، اصولا از اصل اسلام هم فقط يك سلسله اعمالي را ديده يا شنيده‌اند كه هم‌اكنون حقيقت و معنويت آنها هم از ميان نوع مردم، رخت بربسته و جز ظواهري خشك و خالي، چيزي از آنها باقي‌نمانده است. از ديگر سو، در بازار ديده‌اند كه غش، تقلب، كلاه‌برداري، رباخواري، سفته‌بازي1 و هزار و يك نوع حقه بازي ديگر، معمول و شايع است. و از طرف ديگر مي‌بينند كه به طور كلي در همه كشورهاي اسلامي مفاسد ضدانساني رژيم كاپيتاليسم غربي، در سايه پيروي و تبعيت از اصول سرمايه‌داري غربي و با استدلالهاي غلط و سوءاستفاده از: «الناس مسلّطون علي اموالهم» و اصل «مالكيت فردي» و بدون در نظر داشتن «اشتراكيت در ضروريات اوليه زندگي» و قاعده «لاضرر» و ... به طور روزافزون رو به تزايد است و كسي هم ابراز مخالفت نمي‌كند و حقيقت را نمي‌گويد. از همين‌جا اصولا گروهي از آنان گمان كرده‌اند كه اسلام طرفدار سرمايه‌داري است، يا لااقل در مسائل اقتصادي راه و روش خاصي ندارد و توده‌هاي مسلمان بايد تابع و پيرو راه و روش استعمارگران و امپرياليست‌ها باشند؛ چنان‌كه در سايه تسلط سياسي امپرياليسم غربي بر سرزمينهاي اسلامي، عملاً چنين شده است. مشاهده اين جريانات، دليل دوم براي تصميم‌گرفتن به ترجمه اين رساله گرديد و خوشبختانه اين كار، در عرض يكي دو هفته به پايان رسيد. مسائل ديگري بود كه مي‌خواستم در اين مقدمه بياورم؛ ولي ديدم كه در اين صورت مقدمه ما «فرع مزيد بر اصل» خواهد شد؛ ولي اشاره به دو نكته در اينجا ضروري است: 1ـ در اين مسئله و هر مسئله ديگري نسل جوان و تحصيل‌كرده و روشنفكر تقصير زيادي ندارد؛ زيرا متأسفانه كتابها و رهنمودها و تجربه‌هاي انكارناپذير ارجدارترين و جامع‌الاطراف‌ترين مكتب فكري و اجتماعي و ارشادي موجود جهان كه اسلام باشد، به زبان فارسي و در ايران يا اصولاً منتشر نشده و در دسترس آنان قرار داده نشده و يا فقط در محيط‌هاي خاصي نشر يافته است.2 البته اين قصور يا تقصير ـ يا هر دو ـ در وهله اول بر ذمه كساني است كه قدرت و توانايي داشته‌اند كه دست به تأليف و ترجمه يا چاپ و نشر همچو رساله‌ها و آثاري بزنند، اما از ترس زوال مقام موهوم و موقعيت شامخ افسانه‌اي و از همه بالاتر اعراض و تكفير گروهي، دست به سياه و سفيد نمي‌زنند و در نتيجه خلأ فكري موجود در نسل جوان را خواهي نخواهي افكاري پر مي‌كند كه نتيجه آن عايد ما و طرز فكر ما نخواهد شد. 2ـ اين رساله فقط به منظور آگاهيهاي مقدماتي از كليات بخشي از مسائل اقتصاد اسلامي است، وگرنه بسيار روشن است كه همه مسائل اقتصادي اسلام را نمي‌توان در يك رساله كوچك مطرح ساخت، يا تمام اصول و فروع آن ار شرح داد و يا با مكتب‌هاي اقتصادي ديگر مقايسه نمود و مباحث آنها را مورد تجزيه و تحليل عميق و همه جانبه‌اي قرار داد. خوشبختانه اخيراً كتابهاي ارجداري در اين زمينه، به عربي منتشر شده كه اگر به فارسي ترجمه شوند به خوبي مي‌توانند اين مسئله را مورد بررسي قرار دهند و اين خلأ موجود را لااقل در اين زمينه پر كنند. از جمله اين كتابهاست: «معركه الاسلام و الرأسماليه»(جنگ اسلام و سرمايه‌داري) از استاد سيد قطب،3 «الاشتراكيه و الاسلام» از استاد دكتر مصطفي سباعي استاد دانشگاه دمشق و مدير ماهنامه تئوريك «حضاره الاسلام»، «اقتصادنا» استاد علامه آقاي سيدمحمدباقر صدر4 و «الاقتصاد الاسلامي» (دو جلد) از دوست دانشمند آقاي سيدحسن شيرازي و «اسلام والاشتراكيه» از استاد شيخ محمد غزالي مصري و كتابهاي ديگري كه در مصر، سوريه، عراق چاپ و منتشر شده‌اند و از اين ميان آنچه به نظر من مفيدتر و جامع‌تر است، دو كتاب «اقتصادنا» و «الاشتراكيه و الاسلام» است و بسيار به‌جاست كه به فارسي ترجمه و منتشر شوند. اين رساله مولانا مودودي با اينكه عنوانش «معضلات الاقتصاد و حلها في‌الاسلام» (مشكلات اقتصادي و حل آن در اسلام) بود، «اسلام و مشكلات اقتصادي» قرار دادم. از رساله‌هاي او اسلام و جاهليت، دين و پايدار، سياست در اسلام، روش زندگي در اسلام، به سوي قانون اسلامي، قادياني‌گري، به وسيله دوستان و برادران و اين‌جانب ترجمه شده كه بعضي از آنها چاپ شده و بقيه نيز آماده چاپ است... تبريز، محرم‌الحرام 1382ق» اين مقدمه بنده بر ترجمه كتاب استاد مودودي بود كه چاپ و نشرش، آثار مثبت زيادي در توسعه روابط با جماعت اسلامي و ديگران داشت. آشنايي با قاضي حسين ارتباط اين جانب با جماعت اسلامي، با «تبادل فرهنگي» توسعه يافت و به توصيه و معرفي به عمل آمده از سوي رهبري جماعت اسلامي، كتابها و نشريات متعددي از هند، سوريه، عراق و مصر، علاوه بر كتابهاي منتشر شده از سوي «دارالعرويه للدعوه الاسلاميه» ـ بخش عربي جماعت اسلامي ـ هم به دستم رسيد و من نيز مطبوعات جديد حوزه علميه قم، از جمله مجله «مكتب اسلام» و نشريات تأليفي يا ترجمه شده فارسي را برايشان مي‌فرستادم. در اواخر ماه سال 1972م مطابق معمول در اتاق تحريرية دفتر مجله «مكتب اسلام» نشسته بودم كه مسئول امور توزيع مجله آمد و گفت: «يك آقاي پاكستاني آمده و مي‌خواهد شما را ببيند.» گفتم: «تشريف بياورد» و اين برادر پاكستاني وارد شد و ما با احترام تعارف كرديم و نشست و خود را «قاضي حسين» معرفي نمود و گفت: حامل سلام مولانا مودودي و نامه شيخ خليل حامدي و چند كتاب عربي و انگليسي براي حقير است. تا او چاي خود را بخورد، من نامه را خواندم كه ترجمه فارسي‌اش چنين است: «... برادر ارجمند... السلام عليكم و رحمه‌الله‌ و بركاته. اميد كه در صحت و سلامت باشيد. آورندة اين نامه، آقاي قاضي حسين احمد يكي از افراد برجسته جماعت اسلامي است. او به قصد بازديد از بلاد اسلامي و بررسي اوضاع حركتهاي اسلامي و ارتباط با اسلام‌گرايان و رجال دعوت و ارشاد، از پاكستان بيرون آمده است و اميد است كه از طرف شما تشويق و رهنمودها را دريافت كند. مناسب است اشاره كنم كه آقاي قاضي به نشر كتابهاي اسلامي به زبان فارسي در افغانستان توسط جوانان دعوت در آن سامان، اهتمام دارد. حضرت استاد ابوالاعلي مودودي و همه برادران بر شما سلام مي‌فرستند...مخلص، خليل احمد‌ الحامدي» پس از پايان معارفه و گرفتن كتابها و تشكر از حضور وي در ايران و حوزه علميه قم، قاضي حسين گفت: «برادر، يك ميهمانخانة ارزان به من معرفي كنيد تا دو روزي كه مي‌خواهم در قم بمانم، در آنجا اقامت كنم.» با خنده گفتم: «الان در خدمت شما مي‌رويم و آن ميهمانخانه ارزان را نشانتان مي‌دهم؛ چون خودتان نمي‌توانيد پيدا كنيد.» بعد او را به خانه طلبگي خود بردم و علي‌رغم اصرار او كه به مسافرخانه برود، نگذاشتم و دو روز اقامتش را در منزل حقير به سر برد و البته خود به تنهايي به زيارت حرم حضرت معصومه(ع) و بازديد از مساجد و كتابخانه‌ها مي‌رفت؛ اما در بازديد از بعضي علما و مراجع، من همراه ايشان بودم كه او به معرفي جماعت اسلامي و فعاليتهاي فرهنگي آن مي‌پرداخت و از اينكه مجال اين ديد و بازديدها برايش فراهم شده ـ و به قول او آن هم خيلي ارزان ـ سپاسگزار بود. پس از مراجعت قاضي حسين، روابط ما با جماعت اسلامي بيشتر شد كه مكاتبات حقير با مولانا مودودي و خليل احمد حامدي و محمد عاصم حداد و دكتر خورشيد احمد، از اعضاي كادر رهبري چگونگي اين روابط را روشن‌ مي‌سازد كه انشاءالله در يادداشتهاي مربوط به «جماعت اسلامي پاكستان» آنها را خواهم آورد و يكي دو نمونه از آنها را در مقدمه كتاب «فلسفه نهضت حسيني» كه شامل ترجمه بحث سيد ابوالاعلي مودودي درباره فلسفه شهادت امام حسين عليه‌السلام است و اخيراً منتشر شده است، آورده‌ام.5 در مورد توسعه روابط فرهنگي بين حوزه علميه قم و جماعت اسلامي اشاره به اين نكته بي مناسبت نيست كه همين علائق برادرانه و صميمانه موجب شد بعضي از كتابهاي مولانا مودودي، توسط شخصيت‌هايي چون: آيت‌الله ابراهيم اميني، آيت‌الله محمدعلي گرامي و استاد سيد غلامرضا سعيدي و ديگر دوستان در قم ترجمه و منتشر گردد. اين روابط پس از پيروزي انقلاب اسلامي در ايران همچنان ادامه يافت و در نخستين مراحل پيروزي، مولانا مودودي پيام تبريكي به امام خميني(ره) فرستاد و امام نيز پاسخ دادند كه متن آن «در صحيفه امام» آمده است6 و سپس هيأتي به سرپرستي دكتر خورشيد احمد، از طرف جماعت اسلامي به ايران آمد كه در قم به خدمت حضرت امام رسيدند. نقش قاضي حسين در كنفرانس وحدت‌المسلمين در اسلام‌آباد در سال 1366 به هنگام اقامت در ايتاليا (واتيكان)، برادر اخواني قديمي دكتر ابراهيم صلاح از برن سوئيس تلفن كرد كه فرزند ارشد مرحوم عبدالوهاب عزام، شخصيت معروف مصري و عضو مؤسس دارالتقريب قاهره، مقيم لندن و دبير «المجلس الاسلامي» (Islamic Councll) از شما دعوت كرده كه سفري به لندن داشته باشيد تا درباره امر مهمي به مشورت بپردازد. طبق قرار با دكتر صلاح يك هفته بعد، به لندن رفتم و در ديدار و مذاكره مشروحي با سالم عزام، در منزل وي در منطقه (Grosvenor Crescent) و با حضور دكتر ابراهيم صلاح، تصميم گرفته شد كه براي متوقف ساختن آتش جنگ تجاوزكارانه عراق بر ضد ايران، كنفرانسي در سطح رهبران حركتهاي اسلامي همه بلاد اسلامي، بدون دخالت دولتها تشكيل گردد و راه‌حل پايان دادن به جنگ و ريخته شدن خون مردم مسلمان از سوي نمايندگان ملتها مطرح گردد. نظر آنها اين بود كه كنفرانس در «ژنو» تشكيل گردد؛ اما بنده پيشنهاد كردم كه بهتر است در يك كشور اسلامي منعقد شود تا از نفوذ احتمالي غربيها، دور باشد و از سوي ديگر، اخذ ويزا هم براي همگان آسان باشد. مدتي گذشت و «برادران» تاريخ و محل اجلاس را كه «اسلام‌آباد» پاكستان بود، اطلاع دادند و اين جانب كه پيشنهاد كرده بودم آيت‌الله جنتي و آيت‌الله تسخيري هم حتماً در آن اجلاس حضور يابند، همراه آن دو بزرگوار در اجلاس حضور يافتم. در آن اجلاس اكثريت قريب به اتفاق رهبران حركتهاي اسلامي حضور يافته بودند كه از جمله آنان افراد زير بود: مرحوم نجم‌الدين اربكان (رئيس حزب رفاه)، شيخ عمر عبدالرحمن (مفتي جهاديون مصر)،‌ شيخ حامد ابوالنصر (مرشد اخوان‌المسلمين)، عدنان سعدالدين (از رهبري اخوان سوريه)، شيخ سعيد شعبان (حركت اسلامي توحيد لبنان)، برهان‌الدين رباني (رئيس جمعيت اسلامي افغانستان) به همراه تقريباً همه رهبران جهادي افغان، و دهها شخصيت برجسته ديگر از همه بلاد ... نتيجه نهايي اين كنفرانس آن بود كه براي اولين بار، برادران اسلامي رسماً در قطعنامه پاياني، اعلام داشتند كه آغازگر جنگ، عراق بوده و بايد خسارتهاي وارده بر ايران را پس از توقف فوري تجاوز جبران شود. آنچه در اين اجلاس قابل توجه بود، نقش اساسي مرحوم قاضي حسين احمد، در جمع كلمه رهبران حركتها و ايجاد عملي وحدت بين مسلمين، بود. گردآوري همه رهبران حركتهاي اسلامي، از سراسر جهان، امر‌ آساني نبود. گرچه طراح اصلي برگزاري اجلاس، برادران مصري با همكاري برادران ايراني بودند، ولي كارگردان صحنه، مرحوم قاضي حسين بود و البته براي حفظ احترام، ژنرال ضياءالحق ـ رئيس جمهوري وقت پاكستان ـ هم در جلسه‌ حضور يافت و با همه علما و رهبران اسلامي، ملاقات نمود؛ ولي همين ديدارها هم توسط مرحوم قاضي حسين برنامه‌‌ريزي شده بود تا از بروز هرگونه مشكلي از سوي دولت متمايل به غرب، جلوگيري كند. بي‌ترديد قاضي حسين با مديريت ويژه خود و به عنوان نماينده جماعت اسلامي پاكستان، در موفقيت اين اجلاس نقش ارزنده‌اي به عهده داشت و در واقع خيلي تاثيرگذار بود و بي‌شك پاداش او عندالله محفوظ است. نكته جالبي كه در حاشيه اين اجلاس اتفاق افتاد، اين بود كه هيأت ايراني به رياست آيت‌الله جنتي وقتي وارد اسلام‌آباد شد، استقبال كننده اصلي، مرحوم قاضي حسين بود. ايشان در ميان اعضاي هيأت‌ نخست به سراغ من آمد و معانقه و مصافحه انجام شد كه من گفتم: «رئيس هيأت، آيت‌الله جنتي هستند» و او با احترام به سراغ ايشان رفت. آيت‌الله جنتي از نامبرده پرسيد: «شما از كي با آقاي خسروشاهي آشنا هستيد؟» گفت: «حدود بيست سال قبل از طرف جماعت اسلامي به ايران آمدم و براي آشنايي با حوزه علميه قم و كتابخانه‌ها و منشورات آن، به قم رفتم. نامه‌اي از مدير دايرة‌ عربي جماعت، به ايشان داشتم كه آن را ايصال كردم و بعد از ايشان خواستم يك ميهمانخانه ارزان قيمت معرفي كنند و ايشان در دفتر مجله مكتب اسلام مشغول بود، گفت اجازه بدهيد كارم تمام شود تا ميهمانخانه ارزاني را به شما نشان دهم و پس از صرف چاي، همراهشان سوار درشكه شديم و ايشان مرا به منزل خودشان برد و گفت: ميهمانخانه ارزان و طلبه‌اي ورود شما را خيرمقدم مي‌گويد! همين صفا و صميميت، مرا جذب كرد و مريد ايشان شدم.» و سپس به شوخي گفت: «من از همان تاريخ با ايشان بيعت كرده‌ام!» البته اين بيانات در حضور آيت‌الله جنتي و آيت‌الله تسخيري، نشان‌دهنده صدق و صفا و صميميت خود قاضي حسين بود. نكته عجيبي كه در حاشيه اين اجلاس اتفاق افتاد و من هنوز آن را فراموش نكرده‌ام و برايم قابل توجيه هم نيست ـ و به اصطلاح تفهيم اتهام هم نشده است ـ اين بود كه قرار بود هيأت ايراني در جلسه‌اي خصوصي، مواضع قابل طرح ايران را بررسي و ارزيابي و سپس در جلسه عمومي و رسمي اجلاس مطرح سازد و ناگهان ما مطلع شديم كه اين جلسه خصوصي با حضور آيت‌الله جنتي و آيت‌الله تسخيري و برادر ارجمند آقاي ميرمحمود موسوي ـ سفير ايران در پاكستان ـ تشكيل شده و بنده و برادران ديگري كه از طرف وزارت امور خارجه به اسلام‌آباد آمده بودند و مي‌توانستند ديدگاهها را مطرح سازند، دعوت نكرده بودند! براي من كه يك ضلع اصلي از سه ضلع نخستين اين اجلاس بودم، اين روش قانع‌كننده نبود، البته سخني به ميان نياوردم و ظاهراً اين عدم توجه، ناشي از عدم اطلاع از اصل ماجرا و نقش حقير در انعقاد آن اجلاس بود. ماجراي سلمان رشدي در ماجراي سلمان رشدي، پس از فتواي تاريخي امام خميني(ره)، مسئولان وزارت ارشاد تصميم گرفتند كه گروههايي براي روشنگري به بعضي از بلاد بروند. اين جانب هم به عنوان رئيس هيأت ايراني، براي سفر به پاكستان انتخاب شده بودم و اعضاي هيأت عبارت بودند از آيت‌الله جلالي خميني (حفظه الله) و مولانا اسحاق مدني (حفظه‌الله) و يكي دو نفر ديگر از دوستان وزارت ارشاد.رهسپار پاكستان شديم و در اسلام‌‌آباد و كراچي و لاهور همراه برادران مسئول در سفارتخانه و نمايندگي فرهنگي به ديدار علما و بزرگان شيعه و سني رفتيم و جلسات مشتركي تشكيل شد، سخنرانيهاي پرارزشي ايراد گرديد، ولي «خانم بي‌نظير بوتو» كه نخست‌وزير بود، به بهانه‌هاي اداري و برنامه‌هاي قبلي آماده ملاقات نشد؛ اما هيأت ايراني با مسئولان امور مذهبي دولت و علماي برجسته پاكستان ملاقات كرد و برنامه‌هاي عمومي مشتركي اجرا كردند كه انعكاس وسيعي در رسانه‌هاي ملي ـ دولتي پاكستان داشت. تلاش و كوشش پرخروش برادر عزيزمان «صادق گنجي» ـ وابسته فرهنگي ايران در پاكستان، لاهور ـ در پربار شدن ديدارها، با توجه به شناخت دقيق و روابط گسترده با محافظ مذهبي و سياسي، در موفقيت اين ديدار نقش تأثيرگذاري داشت. يكي از اين برنامه‌ها ديدار از «المنصوره» مركز ثقل جماعت اسلامي و استاد قاضي حسين احمد و بقيه اعضاي كميتة مركزي جماعت اسلامي بود. قاضي حسين، در مسئله سلمان رشدي همراه و همفكر ما بود و اقدامات وسيعي در اين زمينه، توسط رسانه‌ها و شعبه‌هاي جماعت در سراسر پاكستان انجام داد و از حضور گروه ايراني به گرمي استقبال نمود. صادق گنجي، جوان پرشوري كه در اوج شكوفايي بود و آينده درخشاني براي جنبة فرهنگي گسترده او انتظار مي‌رفت، در جلسة خداحافظي برگشت به ايران، در جلو درب ورودي هتلي كه براي تقدير از او، مجلسي برپا داشته بودند، به دست گروه جنايتكار سلفي «جنگوي» به شهادت رسيد. در راه ايجاد وحدت قاضي حسين در دوران حكومت داوودخان در افغانستان، گروه بسياري از اعضاي سازمانهاي اسلامي و جوانان مسلمان افغانستان را كه به پاكستان فرار كرده بودند، مورد حمايت قرار داد و در اداره امور آنان، نقش كليدي ايفا كرد و در مبارزات مسلحانه گروههاي اسلامي در افغانستان، به ياري همة آنان شتافت و البته برخي او را متهم ساختند كه او گروه گلبدين حكمتيار را كمك مي‌كند؛ ولي قاضي حسين مي‌گفت: «براي ما جهاد بر ضد دشمن اشغالگر اصل بود و در اين راه به همه برادران، به ويژه احزابي چون حزب‌اسلامي، جمعيت اسلامي و اتحاد اسلامي كمك و ياري مي‌رسانديم و سپس براي جلوگيري از جنگ داخلي بين مجاهدان تلاش بي‌وقفه‌اي انجام داديم.» او در اين مورد در بحراني‌ترين شرايط، علي رغم همة خطرات چندين بار به ايالات مختلف افغانستان سفر كرد و براي آشتي برادران جهادي، اقدام نمود. قاضي حسين به علت نزديكي با جمهوري اسلامي ايران و يا همكاري با حكومت ژنرال ضياءالحق به خيانت متهم گرديد و گروه افراطي طالبان پاكستان همواره او را شخصي غيرمطلوب ناميدند كه مي‌بايست از بين برده مي‌شد و يك بار هم براي ترورش اقدام كردند كه ناموفق بود؛ ولي «حكيم الله محسود»، از فرماندهان طالبان پاكستان همچنان به شدت از او انتقاد مي‌كرد. شايد يكي از علل اصلي مخالفت گروههاي تندرو پاكستان با وي، علاوه بر نزديكي مواضع او به ديدگاههاي نظام اسلامي ايران، مخالفت جدي وي با تعصبات قومي و مذهبي بود. او در واقع دشمن سرسخت خشونتهاي مذهبي و ايجاد فتنه بين شيعه و سني بود و از اختلاف‌افكنان بين پيروان مذاهب اسلامي سخت انتقاد مي‌كرد. بدين‌ترتيب قاضي حسين چه در دوران رهبري، و چه در دوران پس از استعفا، همچنان و همواره در استمرار راه مبارزه منطقي سيدابوالاعلي مودودي فردي كوشا و فعال بود و در واقع، به عنوان نماينده اسلام معتدل، نه تنها در پاكستان، بلكه در كشورهاي همجوار نيز تأثيرگذار بود و در سطح فراملي، به عنوان نماينده مردم پاكستان پيشتاز حمايت از حركتهاي اسلامي و مبارزات مسلحانه برضد اشغالگران در هند و افغانستان و فلسطين شناخته مي‌شد. براي ارزيابي جايگاه واقعي او در جهان اسلام و فعاليت ريشه‌دارش در سطح بين‌الملل مي‌توان به طور كلي گفت كه قاضي حسين مسلماني فراجناحي بود كه در چهارچوب يك تشكل سياسي، مذهبي، به اقدامات دامنه‌دار و ثمربخشي در طول چهل سال فعاليت و تلاش خود دست زد. شايد بتوان گفت تبيين روش و منش او، در زندگي سياسي و اجتماعي، نيازمند تأليف كتاب مبسوطي است؛ اما در اين مختصر، مي‌توان خلاصه‌اي از يك تحليل مفيد و ارزشمند را در سطوري چند براي تكميل اين بحث، نقل كرد. اين تحليل كوتاه به برخي از وجوه و ابعاد شخصيتي و عملكرد او اشاره دارد كه اميدواريم مورد توجه علاقه‌مندان قرار گيرد و تفصيل بيشتر را به كتاب «تاريخ و عملكرد جماعت اسلامي» موكول نمود. شخصيت، جايگاه، اهداف و اقدامات قاضي حسين احمد كه فعاليتش را از يك تشكل سياسي ـ مذهبي ريشه‌دار و بين‌المللي اسلامي آغاز كرد و تا چند دهه ادامه داد، به درستي در سالهاي پاياني عمر خود، دغدغة اصلي‌اش يكپارچگي و همگرايي مسلمانان بود. در واقع او تمامي مساعي خويش را صرف وحدت امت اسلامي نمود و با تندروي، افراطي‌گري و تحجر كه عامل اصلي انشقاق مسلمين است، مخالف بود. وي علاوه بر آرا و نظريات سياسي منطقه‌اي، ايده‌هاي سياسي و روابط بين‌المللي سازنده‌اي نيز داشت. همواره به حمايت از آرمان فلسطين تأكيد مي‌كرد و نسبت به اهداف مخرب آمريكا در منطقه نگران بود؛ لذا در يكي از مواضع خود تصريح مي‌كند: «پيش از آنكه آمريكا كشورهاي پاكستان، چين و ايران را قرباني منافع اقتصادي و سياسي خود سازد، بايد اين كشورها به صورت يك بلوك قدرت منطقه‌اي در مقابل سياستهاي آمريكا، ايستادگي كنند.» به باور او، آمريكا در افغانستان نيز اهداف شوم اقتصادي، نظامي و سياسي را پيگيري مي‌كند؛ لذا حاضر نخواهد شد افغانستان را رها كند. او در موضوع رفتارهاي اعتقادي و سياسي مسلمانان بر نكات و محورهاي حساس و تعيين‌كننده تاكيد مي‌كرد. به باور وي «مسلمانان به جاي اينكه روحيه شهادت‌طلبي را عليه يكديگر استفاده كنند، بايد عليه دشمنان استفاده كنند.» از اين منظر، او اصرار داشت كه «تبليغ مذهب و فرقه بر هيچ مسلماني جايز نيست، بلكه تبليغ بندگي خداوند و توحيد لازم و واجب است» و مي‌گفت: «مشتركات ما بسيار بيشتر از تفاوتهاست و دشمن نيز منتظر است تا از كوچكترين اختلاف براي ضربه زدن به مسلمانان بهره گيرد». در واقع او به شدت از گروههاي تندرو و تكفيري انتقاد مي‌كرد و روش آنان را مخالف مباني اسلامي مي‌دانست. با اعلام رسمي اين مواضع روشنگرانه بود كه قاضي حسين احمد، در آخر آبان 1391، در مناطق شمال غربي پاكستان مورد حمله انتحاري قرار گرفت، اما جان سالم به در برد. از منظر سياسي، اين گونه ترورها غالباً با اهداف چندجانبه انجام مي‌شود و در آن عمدتاً افرادي مورد حمله قرار مي‌گيرند كه در بسيج مردمي و ايجاد جريان‌هاي عمومي نقش مؤثري دارند. ماهيت فراگير عملكرد قاضي حسين در تأكيد و ترويج ارزشها و اصول مشترك اسلامي، وي را به به يك شخصيت مذهبي و سياسي فراگروهي و فراملي تبديل كرد؛ از اين رو او به عنوان يك فرد بانفوذ و مقبول خواص و عوام در اغلب كشورهاي اسلامي شناخته مي‌شد. او به عنوان يكي از صاحب‌نظران برجسته اسلامي علاوه بر عضويت در مجمع جهاني تقريب بين مذاهب اسلامي، درباره پديده‌هاي اسلام سياسي معاصر يعني «بيداري اسلامي»، آرا و نظرات قابل تأملي ارائه كرده است. از نظر وي «بيداري اسلامي»، استمرار داشته و نتايج مطلوبي در اين راستا به دست خواهد آمد؛ لذا مي‌توان آن را يك فرايند تدريجي و پرثمر تلقي كرد. در مورد ساختارسازي و نظام‌سازي برآمده از «بيداري اسلامي»، نيز ايده‌هاي او مي‌تواند راهگشا باشد. وي با رد انديشه‌هاي سكولار، ايجاد حكومت اسلامي را «سنت پيامبراكرم(ص)» مي‌دانست و موفقيت مسلمانان را مستلزم پيمودن راه آن حضرت در ايجاد نظام حكومتي مي‌دانست. و در همين جهت، در كنفرانس بزرگ بيداري اسلامي در ايران شركت نمود و سخنراني كرد و به عضويت مجمع بيداري اسلامي درآمد و در برخي اظهارات خود، بيداري امت اسلامي را تنها راه‌حل مشكلات جهان اسلام ناميد و معتقد بود بيداري اسلامي امروز اشتراكات فرقه‌هاي گوناگون اسلامي را به هم نزديك كرده كه اين خود فرصتي تاريخي براي حل مشكلات ميان مسلمانان است. قاضي حسين به منظور تثبيت و نهادينه كردن دستاوردهاي بيداري اسلامي، بر نهادسازي مردمي اهتمام وافري داشت. در اين راستا پيشنهاد كرد: «يك شوراي راهبردي مستقل بدون تكيه بر دولتها ايجاد شود.» و پس از تاسيس دبيرخانه دائمي بيداري اسلامي در تهران، به عضويت آن درآمد و به عنوان عضو اصلي و برجسته شوراي مركزي مجمع جهاني بيداري اسلامي محسوب گرديد. وي به منظور تحكيم و عينيت بخشيدن به آراي برجسته خود، آنها را در قالب نهادها و تشكل‌هاي مردمي و فراگير سازماندهي نمود و در اين مسير، در پاكستان تشكيلاتي را پي ريخت كه براساسش مذاهب اسلامي در آن گردهم مي‌آيند و نظرات خود را بيان مي‌كنند؛ زيرا وي اين امر را براي ايجاد وحدت حداكثري ميان مسلمانان و پرهيز از تفرقه و فرقه‌گرايي مهم مي‌دانست. براي تحقق اين مهم طي سالها تلاش و مجاهدت در سال 2002م نسبت به تشكيل مجلس «وحدت متحده عمل» متشكل از احزاب مذهبي مختلف شيعي و سني اهتمام ورزيد و در آخرين سال عمرش، بيش از 30 حزب و گروه مذهي ميانه‌رو پاكستان را در دوم خرداد 1391 در جلسه‌اي كه در اسلام‌آباد ميان علماي شيعه و سني برگزار شد، گرد هم آورد و آنها موافقت خود را براي ايجاد «شوراي همبستگي ملي» اعلام كردند و قاضي حسين احمد را به عنوان رئيس اين شورا، انتخاب كردند. شوراي همبستگي ملي با اساسنامه 22 بندي كار خود را شروع كرد، كه «برقراري نظام اسلامي در كشور» نيز از اهداف ذكر شده در اين اساسنامه مي‌باشد. اهداف اين شورا پايان دادن به خشونتهاي فرقه‌اي و كاهش دشمني و عداوت در ميان اجتماعات گوناگون در اين كشور عنوان شده است...»7 ‌بي‌ترديد فقدان وي، نتايج غيرمطلوبي بر جريان پيشرفت اين هدف و انديشه خواهد داشت و ركودي در عرضه الگوي رفتاري منطقي و معتدل و اتحاد‌گرا در بين احزاب سياسي ـ مذهبي بروز خواهد كرد؛ ولي انتظار آن است كه همكارانش در جماعت اسلامي و سازمان «شوراي همبستگي ملي» براي پيشرفت اهداف، راه قاضي حسين را ادامه دهند و آثار منفي فقدان وي را در كوتاه مدت برطرف سازند. قاضي حسين احمد به علت نارسايي قلبي، در بيمارستاني در «اسلام‌آباد» بستري شد و سرانجام در دي ماه 1391 شمسي در 74 سالگي به رحمت حق پيوست. رحمه‌الله و من سبقه و أسكنهم فصيح جنَته. پي‌نوشتها: 1ـ البته با كلاههاي شرعي كه مقدس‌مآبهاي رباخوار، براي اصلاح كارهاي ضد اسلامي خود درست كرده‌اند، يك معامله ربوي صدهزار توماني با مبادله يك قوطي كبريت مصالحه مي‌شود... و اينها خيال مي‌كنند كه حكم خدا را مي‌توان با مسخره بازي عوض كرد و سر خدا هم كلاه گذاشت! 2 ـ درباره مسائل اقتصادي آنچه اكنون به‌خاطر دارم، در آن دوران فقط چند كتاب و رساله به نامهاي: اسلام و مالكيت، اسلام و سوسياليسم، روحانيت و اسلام (دوجلد) سيستم اقتصادي اسلام، اسلام و اقتصاد، حكومت حق و عدالت (بخشي از كتاب) در ايران منتشر شده بود. 3 ـ راجع به استاد قطب و تأليفات وي، در مقدمه ترجمه جلد اول كتاب «العداله الاجتماعيه في الاسلام» كه به نام «عدالت اجتماعي در اسلام» از طرف ما اخيراً در قم منتشر شده است، مفصلاً بحث كرده‌ايم، رجوع شود. 4 ـ استاد صدر از معاريف دانشمندان اسلامي معاصر در نجف اشرف است و كتاب ايشان كه در دو جلد است، جزو مجموعه تأليفات معظم‌له درباره مسائل مورد نياز روز است و از اين مجموعه كه در صدها صفحه بزرگ چاپ شده‌اند، تاكنون «فلسفتنا» و جلد اول «اقتصادنا» به چاپ رسيده و ما اميدواريم كه كتابهاي «مجتمعنا» و «حكومتنا» و «سياستنا» نيز هرچه زودتر چاپ و منتشر شوند. 5ـ كتاب «فلسفه نهضت حسيني» شامل بحثهاي مولانا مودودي، سيدقطب، مولانا ابوالكلام آزاد و اقبال لاهوري و درباره شهادت امام حسين عليه‌السلام است كه توسط اين جانب ترجمه شده و اخيراً از چاپ درآمده و منتشر شده است. 6ـ متن پاسخ امام خميني چنين است: «بسمه تعالي/ جناب آقاي ابوالاعلي مودودي وفقه‌الله تعالي. تلگراف و نامه شما واصل گرديد. از تفقدي كه از اين جانب نموده‌ايد، متشكرم. از خداي تعالي عظمت اسلام و مسلمين را خواستارم.روح‌الله الموسوي‌الخميني. 6/26/1399 ق/14 اسفند 1357» 7ـ نشريه «بعثت» چاپ قم شماره 20 سال سي وسوم مورخ دي ماه 1391. به نقل از «فارس»